آقای سر دبیر به قلم مرضیه نعمتی
پارت هفتاد
زمان ارسال : ۲۴۸ روز پیش
پدرام از ذوق جواب ردم سر از پا نمیشناخت و برایم شیرینی خریده بود. خاله سپیده با ناراحتی زانوی غم بغل گرفته بود و میگفت:
ـ آخی! طفلکی نادر. هدیه شاید میتونستی کمکش کنی که...
نگاهم به پدرام افتاد. اگر با نادر ازدواج میکردم حداقل ا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
اسرا
00خوب خلاص شدن ازپدرام بهتراست تاحفظ غرور🙏💋